گروه سیاسی- فضای ناآرام بعد از انتخابات اگر چه بر جسارت مدعیان گفتگو افزود تا آنجا که آیت الله نوری همدانی، آیت الله مکارم شیرازی و
اگر امروز روحانیت ریاست طلب و حکومتی لقب داده می شود، پیش تر نیز جماعتی ساده دل و فریب خورده و بدون تحلیل سیاسی خوانده می شد.(1) آن روزها تقلید از مراجع حرکتی میمون وار بود.(2) محسن کدیور به صراحت تاکید می کرد که:«تبعیت از بزرگان خصیصه جوامع عقب افتاده است.»(3) روحانیت، قشری گرا و انحصارطلب لقب می گرفت و گفته می شد:«آنها عوام پرور و مقلدپرورند، نه عاقل پرور.»(4)
توهین ها و جسارت ها البته به روحانیت و مرجعیت ختم نمی شد. همه دینمداران، عامل خشونت و قشری نگر تلقی می شدند. می گفتند:«عوامل خشونت در ایران سه دسته اند: 1- رزمندگان جبهه ها 2- گروهی از روحانیون 3- بعضی مسئولین مملکتی.»(5) زیارت عاشورا هم نماد خشونت بود!
اما دعوا نه بر سر مسائل خرد و سطحی که در واقع بر سر اسلام ناب شکل گرفت. صاحب نظران غربگرای اصلاحات، آن روز که فرح پیروزی وجودشان را گرفته بود، می گفتند:«فقه متداول حوزه ها مستمسک خشونت طلبان است.»(6) و کار البته به خط امام هم می رسید؛ یعنی سیره همان کسی که می خواستند در برلین به موزه های تاریخ بسپارندش. روزنامه نشاط می نوشت:«جریان کسروی و حکیم زاده قمی اصلاح طلب بودند و امام و نواب صفوی خشونت گرا و در مقابل جریان اصلاح طلب قرار می گیرند.»(7)
در واقع این ها همه یک خط سیر را دنبال می کنند و نمی توان منفک از هم درخصوصشان قضاوت کرد یا تحلیلشان نمود. امروز صانعی ضمن اشاره به مخالفتش در ماجرای منتظری با افتخار می گوید:«خیلی خوشحال هستم که تنها آخوندی بودم که مردم گفتند که ضد دستگاه و ضد نظام است!» افتخار می کند که مقابل امام ایستاده است. چه کسی؟ همان کسی که برخی حامیانش امروز مدعی پیروی از خط امامند و به نخست وزیری زمان امام مباهات می کنند!! حال چه کسی باید به خط امام برگردد؟!
امروز برخی انقلاب اسلامی را استبدادی می نامند و دیروز نیز. می گفتند:«انقلاب اسلامی ایران شبیه استبداد قجری است.»(8) دبیرکل نهضت آزادی به صراحت تصریح می کرد:«بعد از انقلاب، شاه مستبد رفت ولی استبداد همچنان باقی است، تازه رنگ شرعی هم به خود گرفته است.»(9) این حرفها برای انقلابیون تازه نیست. رونمایی از همان یاوه گویی های سابق است با رنگ و بویی جدید. می نوشتند:«جمهوری اسلامی، حکومت لمپنیسم و فشار است و با قانونگرایی نمی سازد.»(10) چه زمانی؟ همان وقت که رهبر انقلاب هشدار می داد که برخی مطبوعات تبدیل به پایگاه دشمن شده اند. و امروز نیز پایگاه های دشمن به سخن آمده اند. خط مشی همان خط مشی است. بهانه عوض شده است.
آن روزها البته پا را از این فراتر گذاشتند و ساحت معصومین را نیز مورد هجمه قرار دادند:«در مسائل حکومت و سیاست، فعل و قول معصوم، حجت نیست. زیرا این قبیل احکام تاریخی و زمانی اند... ممکن نیست پایه های اصلی زندگی سیاسی و اجتماعی انسان بر استنباط از متون دینی مبتنی شود.»(11)
دیگر تکلیف ولایت فقیه مشخص بود:«ولایت فقیه یعنی حکومت توتالیتر و ضدمردمی، یعنی مردم را به زور به بهشت بردن.»(12) و راه چاره هم مشخص:«حکومت دینی جلوی رشد علمی مردم را می گیرد. در نظام لائیک ترکیه، روحیه علم جویی و حقیقت طلبی، بهتر رشد کرده است، زیرا آنجا ارزش های دینی را با علم مخلوط نکرده اند.»(13)
عباس عبدی هم به پیش بینی و تعبیر آینده نشسته بود:«ستاره انقلاب اسلامی متأثر از الگوی حکومت شوروی سابق است و سرانجام آنها هم یکسان خواهد بود.»(14)
و بدین ترتیب با صراحت گفته می شد:«حکومت دینی قدرت اداره دنیای مردم را ندارد و ناگذیر به دین دولتی خواهد انجامید و این به وضوح در دیدگاه های امام در قبل و بعد از انقلاب یافت می شود و دین دولتی هم قهراً به حکومت سکولار منجر خواد شد، یعنی به قوانین زاییده عقل بشری و این همان حاکمیت مردم بر مردم است.»(15)
و این تمام ماجرا بود. داعیه داران این خط سیر، پروتسنانتیزم اسلامی را هجی می کردند و سکولاریسم را انتظار می کشیدند و امروز نیز در عمل چنینند. دعوا بر سر هویت دینی در مقابل تجدد است؛ دعوا بر سر حکومت ولایی است؛ دعوا بر سر انقلاب است؛ بر سر خط امام.
مرجعیتی که مقابل انقلاب بایستد یا گونه ای عمل کند که به هر حال از آن نوعی تعارض استنباط شود، مورد تایید و حمایت مدعیان اصلاح طلبی است و مرجعی که بر راه انقلاب پای بفشارد، مستحق توهین و تکفیر. مرجعیتی ممدوح است که دین کلیسایی را بپذیرد و عرفی شدن دین را و نیز مبانی حقوق بشر و مدرنیته را و یا لااقل سکوت را. اگر نپذیرفت، سطحی، خشونت طلب و بی منطق است.
اصلاح طلبان مرجعیتی را می خواهند که وقتی نظام و انقلاب با تشنج آفرینی جمعی خودخواه مواجه شد، لب فروبندد. مرجعیتی که در خط بندی تجدد و سنت جانب تجدد را بگیرد که اگر نگرفت مستبد است. چنانکه شیخ فضل الله نوری هم از نگاه آنان مستبد بود.(16) اصالت دادن به جامعه مدنی و مدرنیته البته مشخص است که به کجا می انجامد:«اباحه گری جزو لاینفک جامعه مدنی است. جامعه ما با مشکل کمبود قطار شادی، آوازخوانی و دست افشانی و نواختن موسیقی روبرو است.»(17)
پینوشتها:
1-
2-
3-
4-
5-
6-
7-
8-
9-
10-
11-
12-
13-
14-
15-
16-
17-